♥♥♥ سخنان دکتر شریعتی ♥♥♥
نوشته شده توسط : میثم

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...

 ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر...

 مي تواند تنها يك همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ....

براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است

 و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ...

 در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

 او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

 او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ....

 او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ....

 او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و

فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است...

 

 دکتر علی شريعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسيم کرده است:

١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست

که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

 

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند.

بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.

 

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم

تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان

ارزش و احترام قائليم.

 

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم.

اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم،

می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين

آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر

زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان

مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم

و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

 

 

آنجا كه چشمان مشتاقی برای انسانی اشك می ریزد،

 

 

زندگی به رنج كشیدنش می ارزد...

 

 اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست

 او جانشين همه نداشتنهاست

 نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است

 اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

 و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد

 تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی

 ای پناهگاه ابدی

 تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی ...

 

 

ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم

 تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم ...

 

با همه چيز درآميز و با هيچ چيز آميخته مشو

 که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش...

 

تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!!

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است كه به این مردم،

 

 

امروز گرسنگی فكر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

 

 

 

 

 

 آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!


 

مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

 پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی. 

 

رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم

 تا دوست را به ياري نخوانيم،

براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کند

طعم توفيق را مي چشاند

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

و چه بدبختي آزاردهنده اي ست "تنها" خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است

در بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند

 ياد "تنهايي" را در سرت زنده ميكند

"تنها" خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است

" تنها" بودن ، بودني به نيمه است

و من براي نخستين بار در هستي ام رنج "تنهايي" را احساس کردم...

نامم را پدرم انتخاب کرد!

 نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!

 دیگر بس است!

 راهم را خودم انتخاب خواهم کرد...

خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..

کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…

عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…

گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت

…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن ...

چه قدر ايمان خوب است! چه بد مي کنند که مي کوشند تا انسان را از ايمان محروم کنند

چه ستم کار مردمي هستند اين به ظاهر دوستان بشر ! دروغ مي گويند ، دروغ ، نمي فهمند

و نمي خواهند ، نمي توانند بخواهند.

      اگر ايمان نباشد زندگي تکيه گاهش چه باشد؟

     اگر عشق نباشد زندگي را چه آتشي گرم کند ؟

      اگر نيايش نباشد زندگي را به چه کار شايسته اي صرف توان کرد ؟

      اگر انتظار مسيحي ، امام قائمي ، موعودي در دل نباشد ماندن براي چيست ؟

      اگر ميعادي نباشد رفتن چرا؟

      اگر ديداري نباشد ديدن چه سود؟

      و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگي دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد

بردباري در عطش از بهر چه؟

      و من در شگفتم که آنها که مي خواهند معبود را از هستي برگيرند چگونه از انسان

انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟

جهان برایم دیگر هیچ نداشت

و من دلیر،مغرور و بی نیاز اما نه از دلیری و غرور و استغنا،

که از نداشتن، از نخواستن.

زندگی کوچکتر از آن بود که مرا برنجاند و زشت تر از آن که دلم بر آن بلرزد

هستی تهی تر از آن که به دست آوردنی مرا زبون سازد

و من تهیدست تر از آن که از دست دادنی مرا بترساند...

 


 

 




:: موضوعات مرتبط: سخنان دکتر شریعتی , ,
:: بازدید از این مطلب : 339
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: